جدول جو
جدول جو

معنی آتش طبع - جستجوی لغت در جدول جو

آتش طبع
(تَ طَ)
تند. تندخو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش طبع
تصویر خوش طبع
خوش خوی، نیک سرشت، برای مثال کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی / دیو خوش طبع به از حور گره پیشانی (سعدی۲ - ۵۹۶)، خوش قریحه، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
خودداری از جنگ و قطع تیراندازی
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ طَ)
بذله گوی. مسخره. (ناظم الاطباء). خوش منش. مزاح. فکه. فاکه. لاغ. شوخ. باطیبت:
جوانی بیامد گشاده زبان
سخنگوی و خوش طبع و روشن روان.
فردوسی.
گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی
سیرت این چرخ همین سیرت است.
ناصرخسرو.
سوزنی خوش طبع بادا با ملیح خوش مزاح
خدمت جان ترا از جان و از دل خواستار.
سوزنی.
مشفق و مهربان و خوش طبع و شیرین زبان. (گلستان). جوانی بر سر این میدان مداومت می نمایدخوش طبع و شیرین زبان. (گلستان).
یکی مرد شیرین خوش طبع بود
که با ما مسافر در آن ربع بود.
سعدی.
زن خوب خوش طبع رنج است و مار
رها کن زن زشت ناسازگار.
سعدی (بوستان).
ترشروی بهتر کند سرزنش
که یاران خوش طبع شیرین منش.
سعدی (بوستان).
، خوشدل. خوشحال: و براندند از این سخنان گفتند و خوشدل و خوش طبع بازگشتند. (تاریخ بیهقی).
خوش طبعم از عطات ولی زردرخ ز شرم
حلوا به خوان خواجه مزعفر نکوتر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ شِ)
آتشی که بر موسی تجلی کرد بطور
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ طَ)
ترش خوو گستاخ و سخت. (ناظم الاطباء). بدخوی و گرفته روی
لغت نامه دهخدا
(هََ طَ)
گویند طباع هشت باشد: حار، بارد، رطب، یابس، حار رطب، حار یابس، بارد رطب، بارد یابس:
هم با عدم پیاده فرورو به هشت طبع
هم با قدم سوار برون ران به هفت خوان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دارای طبعی شیرین و لطیف. (فرهنگ فارسی معین) :
درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل
جانفروزو دلگشا و غمزدا و لهوتن.
منوچهری (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش طبع
تصویر خوش طبع
بذله گوی، شوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش طبع
تصویر نوش طبع
دارای طبعی شیرین و لطیف: (دربار و مشکریز و نوش طبع و زهر فعل جانفروز و دلشگا و غمزدا و لهو تن) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
متوقف کردن تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
((~. بَ))
دستور خودداری از تیراندازی
فرهنگ فارسی معین
خوش قریحه، خوش ذوق، شیرین زبان، ظریف، ظریف طبع، نکته سنج
متضاد: بدقریحه، کج طبع، بذله گو، مزاح، شوخ، شوخ طبع، لطیفه پرداز، لطیفه گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
وقف إطلاق النّار
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
Truce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
trêve
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
перемирие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
युद्धविराम
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
جنگ بندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
অস্ত্রবিরতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
kusitisha vita
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
ateşkes
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
휴전
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
休戦
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
הַפְסָקַת אֵשׁ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
การสงบศึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
gencatan senjata
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
Waffenruhe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
wapenstilstand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
tregua
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
tregua
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
trégua
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
停战
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
перемир'я
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
rozejm
دیکشنری فارسی به لهستانی